ای نسیم رحمتت برقع کش از روی بهشت
|
|
عاصیان از جذبهی لطفت روان سوی بهشت
|
بوی مهرت هر که را ناید ز ذرات وجود
|
|
از نسیم مغفرت هم نشنود بوی بهشت
|
جای آن کافر که در میزان نهندش حب تو
|
|
دوزخی باشد که باشد هم ترازوی بهشت
|
گر نباشد در کفت جام سقهیم ربهم
|
|
هیچ کس لب تر نسازد بر لب جوی بهشت
|
رحمتت گر دل بجا بنداری دوزخ نهد
|
|
در دل افروزی زند پهلو به پهلوی بهشت
|
پیش از این مدح ای شه همت بلندان جهان
|
|
بود پایم کوته از طوف سر کوی بهشت
|
حالیم پیوسته سوی خود اشارت میکنند
|
|
حوریان دلکش پیوسته ابروی بهشت
|
بخت کو تا آیم و در آستانت جا کنم
|
|
رو به جنت پشت بر دنیا و ما فیها کنم
|
ای گدایان تو شاهان سریر سروری
|
|
بینیاز بر درت ناز این به شغل چاکری
|
وی به جاروب زرافشان روضهات را خاکروب
|
|
خسرو زرین درفش نور بخش خاوری
|
سکهی حکمت نمایانتر زدند از سکهها
|
|
داورت چون داد در ملک ولایت داوری
|
در ره دین علم منصور گشت آخر که یافت
|
|
منصب حکم نبوت بر امامت برتری
|
وین امامت ورنه زین بستست بر رخش که عقل
|
|
همعنان میبیندش با رتبهی پیغمبری
|
گر کمال احمدی لالم نکردی گفتمی
|
|
اکمل از پیعمبرانت در ره دین پروری
|
ای به بویت کرده در غربت طواف تربتت
|
|
جملهی اصناف ملک با مردم حور و پری
|
چون به من نوبت رساند بخت فرصت جوی من
|
|
حسبته لله دست رد منه بر روی من
|