چرا کوشد مسلمان در مسلمان را فریبیدن
|
|
بسی صنعت نمیباید پریشان را فریبیدن
|
بدریدی همه هامون ز نقش لیلی و مجنون
|
|
ولی چشمش نمیخواهد گران جان را فریبیدن
|
نمیآید دریغ او را چو دریا گوهرافشانی
|
|
ولیکن تو روا داری بدین آن را فریبیدن
|
معلم خانه چشمش چه رسم آورد در عالم
|
|
که طمع افتاد موران را سلیمان را فریبیدن
|
دلم بدرید ز اندیشه شکسته گشته چون شیشه
|
|
که عقل از چه طمع دارد نهان دان را فریبیدن
|
برآمد عالم از صیقل چو جندرخانه شد گیتی
|
|
که بشنیدند کو خواهد ملیحان را فریبیدن
|
هر اندیشه که برجوشد روان گردد پی صیدی
|
|
نمکها را هوس چه بود نمکدان را فریبیدن
|
پلیدی را بیاموزد بر آب پاک افزودن
|
|
کلیدی را بیاموزد کلیدان را فریبیدن
|
چو لونالون می داند شکنجه کردن آن قاهر
|
|
چه رغبت دارد آن آتش سپندان را فریبیدن
|