السلام ای عالم اسرار ربالعالمین
|
|
وارث علم پیمبر فارس میدان دین
|
السلام ای بارگاهت خلقرا دارالسلام
|
|
آستان رویت بطرف آستین روحالامین
|
السلام ای پیکر زایر نوازت زیر خاک
|
|
از پی جنت خریدن خلق را گنج زمین
|
السلام ای آهن دیوار تیغت آمده
|
|
قبلهی اسلام را از چارحد حصن حصین
|
السلام ای نایب پیغمبر آخر زمان
|
|
مقتدای اولین و پیشوای آخرین
|
شاه خیبر گیر اژدر در امام بحر و بر
|
|
ناصر حق غالب مطلق امیرالممنین
|
ملک دین را پادشاه از نصب سلطان رسل
|
|
مصطفی را جانشین از نص قرآن مبین
|
بازوی عونت رسولالله را رکن ظفر
|
|
رشتهی مهرت رجالالله را حبلالمتقین
|
هر که در باب تو خواند فضلی از فصل کلام
|
|
در مکان مصطفی داند بلا فصلت مکین
|
بوترابت تا لقب گردیده دارد آسمان
|
|
چون یتیمان گرد غم بر چهره از رشک زمین
|
چون سگ کویت نهد پا بر زمین در راه او
|
|
گستراند پردههای چشم خود آهوی چین
|
مایهی تخمیر آدم گشت نور پاک تو
|
|
ورنه کی میبست صورت امتزاج ماء و طین
|
آن که خاتم را یدالله کرد در انگشت تو
|
|
ساخت نص فوق ایدیهم تو را نقش نگین
|
چون یدالهی که ابن عم رسولالله بود
|
|
ایزدت جا داده بالا دست هر بالانشین
|
آن یدالله را که ابن عم رسولالله بود
|
|
گر کسی همتاش باشد هم رسولالله بود
|
ای به جز خیرالبشر نگرفته پیشی بر تو کس
|
|
پیشکاران بساط قرب را افکنده پس
|
فتنه را لشگر شکن سرفتنه را تارک شکافت
|
|
ظلم را بنیاد کن مظلوم را فریاد رس
|
چرخ را بر آستانت پاسبانی التماس
|
|
عرش را در بارگاهت پاسبانی ملتمس
|
گر کند کهتر نوازی شاهباز لطف تو
|
|
بال عنقا را ز عزت سایبان سازد مگس
|
ور کند از مهتران عزت ستانی قهر تو
|
|
سدره در چشم الوالابصار خوار آید چو خس
|