از من و سر سبزی بستان من یاد آورید
|
|
وز جهان آرائی دوران من یاد آورید
|
در گلستان چون نسیم از سنبل افشاند غبار
|
|
از نسیم جعد مشگ افشان من یاد آورید
|
چشم نرگس چون شود در فتنهسازی بیحجاب
|
|
از حجاب نرگس فتان من یاد آورید
|
سرو چون نازد به خوبی در بهارستان ناز
|
|
از سهی سرو نگارستان من یاد آورید
|
دامن گل در چمن بلبل چو آلاید به اشگ
|
|
از من و از پاکی دامان من یاد آورید
|
جذبهی خواهش چو بخشش را کند بازار گرم
|
|
از سخا و بخشش و احسان من یاد آورید
|
من به خاک این عهد و پیمان میبرم باشد شما
|
|
روزی از عهد من و پیمان من یاد آورید
|
آن شکر لب کاسمان از رفتنش لب میگزید
|
|
این سخن میگفت و این حرف از قبایل میشنید
|
کای گلستان حیا حیف از گل رخسار تو
|
|
بیمحل رفتی دریغ از سرو خوش رفتار تو
|
چرخ گر بهر تو شمشیر اجل میکرد تیز
|
|
کاش اول کار ما میساخت آنگه کار تو
|
مرگ ایام جوانی با تو مهپیکر نکرد
|
|
آن چه با ما میکند محرومی دیدار تو
|
نیست گوئی در فلک انجم که چشم ماه را
|
|
گریه بر عمر کم است و حسرت بسیار تو
|
باغ پر گل بود یارب از چه اول مینهاد
|
|
رو به خارستان بیبرگی گل بیخار تو
|
بود صد بازار از کالای هستی پر متاع
|
|
صدمه تاراج بر هم زد چرا بازار تو
|
از سپهر آتش افروز این گمان هرگز نبود
|
|
کاین چنین بیگه برآرد دود از گلزار تو
|
پیچد آنگه در کفن سرو قصب پوش تو را
|
|
یکسر از خاک لحد پر سازد آغوش تو را
|