می گریزد از ما و ما قوامش داریم
|
|
زن زنانش آریم کش کشانش آریم
|
می دود آن زیبا بر گل و سوسنها
|
|
گو بیا ما را بین ما از آن گلزاریم
|
می کند دلداری وان همه طراری
|
|
حق آن طره او که همه طراریم
|
دام دل بگشاییم بوسه زو برباییم
|
|
تا نپندارد که ما تهی گفتاریم
|
هوش ما چون اختر یار ما خورشیدی
|
|
زین سبب هر صبحی کشته آن یاریم
|
گر بگوید فردا از غرور و سودا
|
|
نقد را نگذاریم پا بر این افشاریم
|
بحر او پرمرجان مشرب محتاجان
|
|
تا بود در تن جان ما بر این اقراریم
|
هر چه تو فرمایی عقل و دین افزایی
|
|
هین بفرما که ما بنده و اشکاریم
|
ای لبانت شکر گیسوانت عنبر
|
|
وی از آن شیرینتر که همیپنداریم
|
ساربان آهسته بهر هر دلخسته
|
|
کن مدارا آخر کاندر این قطاریم
|
اندر این بیشه ستان رحم کن بر مستان
|
|
گر نی ما چون شیریم هم نی چون کفتاریم
|
هین خمش کان مه رو وان مه نازک خو
|
|
سر بپوشد چون ما کاشف اسراریم
|
با همو گوید سر خالق هر مخبر
|
|
ما هنوز از خامی سخت ناهمواریم
|