به گرد تو چو نگردم به گرد خود گردم
|
|
به گرد غصه و اندوه و بخت بد گردم
|
چو نیم مست من از خواب برجهم به صبوح
|
|
به گرد ساقی خود طالب مدد گردم
|
به گرد لقمه معدود خلق گردانند
|
|
به گرد خالق و بر نقد بیعدد گردم
|
قوام عالم محدود چون ز بیحدی است
|
|
مگیر عیب اگر من برون ز حد گردم
|
کسی که او لحد سینه را چو باغی کرد
|
|
روا نداشت که من بسته لحد گردم
|
لحد چه باشد در آسمان نگنجد جان
|
|
ز پنج و شش گذرم زود بر احد گردم
|
اگر چه آینه روشنم ز بیم غبار
|
|
روا بود که دو سه روز بر نمد گردم
|
اگر گلی بدهام زین بهار باغ شوم
|
|
وگر یکی بدهام زین وصال صد گردم
|
میان صورتها این حسد بود ناچار
|
|
ولی چو آینه گشتم بر حسد گردم
|
من از طویله این حرف می روم به چرا
|
|
ستور بسته نیم از چه بر وتد گردم
|