همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم
|
|
همه شراب تو نوشم چو لب فراز کنم
|
حرام دارم با مردمان سخن گفتن
|
|
و چون حدیث تو آید سخن دراز کنم
|
هزار گونه بلنگم به هر رهم که برند
|
|
رهی که آن به سوی تو است ترک تاز کنم
|
اگر به دست من آید چو خضر آب حیات
|
|
ز خاک کوی تو آن آب را طراز کنم
|
ز خارخار غم تو چو خارچین گردم
|
|
ز نرگس و گل صدبرگ احتراز کنم
|
ز آفتاب و ز مهتاب بگذرد نورم
|
|
چو روی خود به شهنشاه دلنواز کنم
|
چو پر و بال برآرم ز شوق چون بهرام
|
|
به مسجد فلک هفتمین نماز کنم
|
همه سعادت بینم چو سوی نحس روم
|
|
همه حقیقت گردد اگر مجاز کنم
|
مرا و قوم مرا عاقبت شود محمود
|
|
چو خویش را پی محمود خود ایاز کنم
|
چو آفتاب شوم آتش و ز گرمی دل
|
|
چو ذرهها همه را مست و عشقباز کنم
|
پریر عشق مرا گفت من همه نازم
|
|
همه نیاز شو آن لحظهای که ناز کنم
|
چو ناز را بگذاری همه نیاز شوی
|
|
من از برای تو خود را همه نیاز کنم
|
خموش باش زمانی بساز با خمشی
|
|
که تا برای سماع تو چنگ ساز کنم
|