درده شراب یک سان تا جمله جمع باشیم | تا نقشهای خود را یک یک فروتراشیم | |
از خویش خواب گردیم همرنگ آب گردیم | ما شاخ یک درختیم ما جمله خواجه تاشیم | |
ما طبع عشق داریم پنهان آشکاریم | در شهر عشق پنهان در کوی عشق فاشیم | |
خود را چو مرده بینیم بر گور خود نشینیم | خود را چو زنده بینیم در نوحه رو خراشیم | |
هر صورتی که روید بر آینه دل ما | رنگ قلاش دارد زیرا که ما قلاشیم | |
ما جمع ماهیانیم بر روی آب رانیم | این خاک بوالهوس را بر روی خاک پاشیم | |
تا ملک عشق دیدیم سرخیل مفلسانیم | تا نقد عشق دیدیم تجار بیقماشیم |