یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم
|
|
در سینه از نی او صد مرغزار دارم
|
قاصد به خشم آید چون سوی من گراید
|
|
گوید کجا گریزی من با تو کار دارم
|
من دوش ماه نو را پرسیدم از مه خود
|
|
گفتا پیش دوانم پا در غبار دارم
|
خورشید چون برآمد گفتم چه زردرویی
|
|
گفتا ز شرم رویش رنگ نضار دارم
|
ای آب در سجودی بر روی و سر دوانی
|
|
گفتا که از فسونش رفتار مار دارم
|
ای میرداد آتش پیچان چنین چرایی
|
|
گفتا ز برق رویش دل بیقرار دارم
|
ای باد پیک عالم تو دل سبک چرایی
|
|
گفتا بسوزد این دل گر اختیار دارم
|
ای خاک در چه فکری خاموشی و مراقب
|
|
گفتا که در درونه باغ و بهار دارم
|
بگذر از این عناصر ما را خداست ناصر
|
|
در سر خمار دارم در کف عقار دارم
|
گر خواب ما ببستی بازست راه مستی
|
|
می دردهد دودستی چون دستیار دارم
|
خاموش باش تا دل بیاین زبان بگوید
|
|
چون گفت دل نیوشم زین گفت عار دارم
|