من از این خانه به در می نروم
|
|
من از این شهر سفر می نروم
|
منم و این صنم و باقی عمر
|
|
من از او جای دگر می نروم
|
خاکیان رو به اثر آوردند
|
|
من ز اثیرم به اثر می نروم
|
ای دو دیده ز نظر دورم کن
|
|
من چو دیده به نظر می نروم
|
بخت من زیر و زبر کرد غمش
|
|
چون فلک زیر و زبر می نروم
|
خانه چرخ و زمین تاریک است
|
|
من ز خرگاه قمر می نروم
|
گر چو خورشید مرا تیغ زند
|
|
من ز تیغش به سپر می نروم
|
بس بود عشق شهم تاج و کمر
|
|
من سوی تاج و کمر می نروم
|
گم کنم خویش در اوصاف ملک
|
|
من در اوصاف بشر می نروم
|
عشق او چون شجر و من موسی
|
|
من گزافه به شجر می نروم
|
زان شجر خواند یکی نور مرا
|
|
ور نه من بهر خضر می نروم
|
چون شجر خوش بکشم آب حیات
|
|
من چو هیزم به سفر می نروم
|
شمس تبریز که نور سحر است
|
|
جز به نورش به سحر می نروم
|