گر تو خواهی که تو را بیکس و تنها نکنم
|
|
وامقت باشم هر لحظه و عذرا نکنم
|
این تعلق به تو دارد سر رشته مگذار
|
|
کژ مباز ای کژ کژباز مکن تا نکنم
|
گفتهای جان دهمت نان جوین می ندهی
|
|
بیخبر دانیم ار هیچ مکافا نکنم
|
گوش تو تا بنمالم نگشاید چشمت
|
|
دهمت بیم مبارات تو اما نکنم
|
متفرق شود اجزای تو هنگام اجل
|
|
تو گمان برده که جمعیت اجزا نکنم
|
منشی روز و شبم نیست شود هست کنم
|
|
پس چرا روز تو را عاقبت انشا نکنم
|
هر دمی حشر نوستت ز ترح تا به فرح
|
|
پس چرا صبر تو را شکر شکرخا نکنم
|
هر کسی عاشق کاری ز تقاضای من است
|
|
پس چه شد کار جزا را که تقاضا نکنم
|
تا ز زهدان جهان همچو جنینت نبرم
|
|
در جهان خرد و عقل تو را جا نکنم
|
گلشن عقل و خرد پرگل و ریحان طری است
|
|
چشم بستی به ستیزه که تماشا نکنم
|
طبل باز شهم ای باز بر این بانگ بیا
|
|
پیش از آن که بروم نظم غزلها نکنم
|