ز فلک قوت بگیرم دهن از لوت ببندم
|
|
شکم ار زار بگرید من عیار بخندم
|
مثل بلبل مستم قفس خویش شکستم
|
|
سوی بالا بپریدم که من از چرخ بلندم
|
نه چنان مست و خرابم که خورد آتش و آبم
|
|
همگی غرق جنونم همگی سلسله مندم
|
کله ار رفت بر او گو نه کلم سلسله مویم
|
|
خر اگر مرد بر او گو که بر این پشت سمندم
|
همه پرباد از آنم که منم نای و تو نایی
|
|
چو تویی خویش من ای جان پی این خویش پسندم
|
ز پی قند و نبات تو بسی طبله شکستم
|
|
ز پی آب حیات تو بسی جوی بکندم
|
چو تویی روح جهان را جهت چشم بدان را
|
|
اگرم پاک بسوزی سزد ایرا که سپندم
|
اگر از سوز چو عودم وگر از ساز چو عیدم
|
|
نه از آن عید بخندم نه از این عود برندم
|
سر سودای تو دارم سر اندیشه نخارم
|
|
خبرم نیست که چونم نظرم نیست که چندم
|
ترشی نیست در آن خد ترش او کرد به قاصد
|
|
که اگر روترشم من نه همان شهدم و قندم
|
چو دلم مست تو باشد همه جانهاست غلامم
|
|
وگر از دست تو آید نکند زهر گزندم
|
طرف سدره جان را تو فروکش به کفم نه
|
|
سوی آن قلعه عالی تو برانداز کمندم
|
نه بر این دخل بچفسم نه از این چرخ بترسم
|
|
چو فزون خرج کنم من نه فزون دخل دهندم
|