بزن آن پرده نوشین که من از نوش تو مستم
|
|
بده ای حاتم مستان قدح زفت به دستم
|
هله ای سرده مستان به غضب روی مگردان
|
|
که من از عربده ناگه قدحی چند شکستم
|
چه کم آید قدح آن را که دهد بیست سبوکش
|
|
بشکن شیشه هستی که چو تو نیست پرستم
|
تو مپرسم که کیی تو بده آن ساغر شش سو
|
|
چو شدم مست ببینی چه کسستم چه کسستم
|
چو من از باده پرستی شدهام غرقه مستی
|
|
دگرم خیره چه جویی که من از جوی تو جستم
|
بده ای خواجه بابا مکن امروز محابا
|
|
که رگ غصه بریدم ز غم و غصه برستم
|
چو منم سایه حسنت بکنم آنچ بکردی
|
|
چو بخوردی تو بخوردم چو نشستی تو نشستم
|
منم آن مست دهلزن که شدم مست به میدان
|
|
دهل خویش چو پرچم به سر نیزه ببستم
|
خمش ار فانی راهی که فنا خامشی آرد
|
|
چو رهیدیم ز هستی تو مکن باز به هستم
|