خویش را چون خار دیدم سوی گل بگریختم | خویش را چون سرکه دیدم در شکر آمیختم | |
کاسه پرزهر بودم سوی تریاق آمدم | ساغری دردی بدم در آب حیوان ریختم | |
دیده پردرد بودم دست در عیسی زدم | خام دیدم خویش را در پختهای آویختم | |
خاک کوی عشق را من سرمه جان یافتم | شعر گشتم در لطافت سرمه را می بیختم | |
عشق گوید راست می گویی ولی از خود مبین | من چو بادم تو چو آتش من تو را انگیختم |