ما عاشق و بیدل و فقیریم
|
|
هم کودک و هم جوان و پیریم
|
چون کبریتیم و هیزم خشک
|
|
ما آتش عشق زو پذیریم
|
از آتش عشق برفروزیم
|
|
اما چون برق زو نمیریم
|
ما خون جگر خوریم چون شیر
|
|
چون یوز نه عاشق پنیریم
|
گویند شما چه دست گیرید
|
|
کو دست تو را که دست گیریم
|
بر خویش پرست همچو خاریم
|
|
بر دوست پرست چون حریریم
|
عاشق که چو شمع می بسوزد
|
|
او را چو فتیله ناگزیریم
|
از ما مگریز زانک با تو
|
|
آمیخته همچو شهد و شیریم
|
تو میر شکار بینظیری
|
|
ما نیز شکار بینظیریم
|
در حسن تو را تنور گرم است
|
|
ما را بربند ما خمیریم
|
ما را به قدوم خویش درباف
|
|
زیر قدم تو چون حصیریم
|