ای برده نماز من ز هنگام

ای برده نماز من ز هنگام هین وقت نماز شد بیارام
ای خورده تو خون صد قلندر ای بر تو حلال خون بیاشام
عشق تو و آنگهی سلامت ای دشمن ننگ و دشمن نام
مستی تو وانگهی سر و پا دیوانه وانگهی سرانجام
یک حرف بپرسمت بگویی دلسوخته دیده چنین خام
پیداست که یار من ملول است خاموش شدم به کام و ناکام