مرا گویی که رایی من چه دانم
|
|
چنین مجنون چرایی من چه دانم
|
مرا گویی بدین زاری که هستی
|
|
به عشقم چون برآیی من چه دانم
|
منم در موج دریاهای عشقت
|
|
مرا گویی کجایی من چه دانم
|
مرا گویی به قربانگاه جانها
|
|
نمیترسی که آیی من چه دانم
|
مرا گویی اگر کشته خدایی
|
|
چه داری از خدایی من چه دانم
|
مرا گویی چه می جویی دگر تو
|
|
ورای روشنایی من چه دانم
|
مرا گویی تو را با این قفص چیست
|
|
اگر مرغ هوایی من چه دانم
|
مرا راه صوابی بود گم شد
|
|
ار آن ترک خطایی من چه دانم
|
بلا را از خوشی نشناسم ایرا
|
|
به غایت خوش بلایی من چه دانم
|
شبی بربود ناگه شمس تبریز
|
|
ز من یکتا دو تایی من چه دانم
|