یکی مطرب همیخواهم در این دم
|
|
که نشناسد ز مستی زیر از بم
|
حریفی نیز خواهم غمگساری
|
|
ز بیخویشی نداند شادی از غم
|
همه اجزای او مستی گرفته
|
|
مبدل گشته از اولاد آدم
|
مسلمانی منور گشته از وی
|
|
مسلم گشته از هستی مسلم
|
چو با نه کس بیاید بشمری ده
|
|
ده تو نه بود از ده یکی کم
|
خدایا نوبتی مست بفرست
|
|
که ما از می دهل کردیم اشکم
|
دهل کوبان برون آییم از خویش
|
|
که ما را عزم ساقی شد مصمم
|
دهلزن گر نباشد عید عید است
|
|
جهان پرعید شد والله اعلم
|
پراکنده بخواهم گفت امروز
|
|
چه گوید مرد درهم جز که درهم
|
مگر ساقی بینداید دهانم
|
|
از آن جام و از آن رطل دمادم
|
مرادم کیست زینها شمس تبریز
|
|
ازیرا شمس آمد جان عالم
|