چه دیدم خواب شب کامروز مستم
|
|
چو مجنونان ز بند عقل جستم
|
به بیداری مگر من خواب بینم
|
|
که خوابم نیست تا این درد هستم
|
مگر من صورت عشق حقیقی
|
|
بدیدم خواب کو را می پرستم
|
بیا ای عشق کاندر تن چو جانی
|
|
به اقبالت ز حبس تن برستم
|
مرا گفتی بدر پرده دریدم
|
|
مرا گفتی قدح بشکن شکستم
|
مرا گفتی ببر از جمله یاران
|
|
بکندم از همه دل در تو بستم
|
مرا دل خسته کردی جرمم این بود
|
|
که از مژگان خیالت را بجستم
|
ببر جان مرا تا در پناهت
|
|
دو دستک می زنم کز جان بسستم
|
چه عالمهاست در هر تار مویت
|
|
بیفشان زلف کز عالم گسستم
|
که در هفتم زمین با تو بلندم
|
|
که در هفتم فلک بیروت پستم
|