حکیمیم طبیبیم ز بغداد رسیدیم
|
|
بسی علتیان را ز غم بازخریدیم
|
سبلهای کهن را غم بیسر و بن را
|
|
ز رگ هاش و پیهاش به چنگاله کشیدیم
|
طبیبان فصیحیم که شاگرد مسیحیم
|
|
بسی مرده گرفتیم در او روح دمیدیم
|
بپرسید از آنها که دیدند نشانها
|
|
که تا شکر بگویند که ما از چه رهیدیم
|
رسیدند طبیبان ز ره دور غریبان
|
|
غریبانه نمودند دواها که ندیدیم
|
سر غصه بکوبیم غم از خانه بروبیم
|
|
همه شاهد و خوبیم همه چون مه عیدیم
|
طبیبان الهیم ز کس مزد نخواهیم
|
|
که ما پاک روانیم نه طماع و پلیدیم
|
مپندار که این نیز هلیلهست و بلیلهست
|
|
که این شهره عقاقیر ز فردوس کشیدیم
|
حکیمان خبیریم که قاروره نگیریم
|
|
که ما در تن رنجور چو اندیشه دویدیم
|
دهان باز مکن هیچ که اغلب همه جغدند
|
|
دگر لاف مپران که ما بازپریدیم
|