یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم
|
|
زیرا که تویی کارم زیرا که تویی بارم
|
از قند تو می نوشم با پند تو می کوشم
|
|
من صید جگرخسته تو شیر جگرخوارم
|
جان من و جان تو گویی که یکی بودهست
|
|
سوگند بدین یک جان کز غیر تو بیزارم
|
از باغ جمال تو یک بند گیاهم من
|
|
وز خلعت وصل تو یک پاره کلهوارم
|
بر گرد تو این عالم خار سر دیوار است
|
|
بر بوی گل وصلت خاری است که می خارم
|
چون خار چنین باشد گلزار تو چون باشد
|
|
ای خورده و ای برده اسرار تو اسرارم
|
خورشید بود مه را بر چرخ حریف ای جان
|
|
دانم که بنگذاری در مجلس اغیارم
|
رفتم بر درویشی گفتا که خدا یارت
|
|
گویی به دعای او شد چون تو شهی یارم
|
دیدم همه عالم را نقش در گرمابه
|
|
ای برده تو دستارم هم سوی تو دست آرم
|
هر جنس سوی جنسش زنجیر همیدرد
|
|
من جنس کیم کاین جا در دام گرفتارم
|
گرد دل من جانا دزدیده همیگردی
|
|
دانم که چه می جویی ای دلبر عیارم
|
در زیر قبا جانا شمعی پنهان داری
|
|
خواهی که زنی آتش در خرمن و انبارم
|
ای گلشن و گلزارم وی صحت بیمارم
|
|
ای یوسف دیدارم وی رونق بازارم
|
تو گرد دلم گردان من گرد درت گردان
|
|
در دست تو در گردش سرگشته چو پرگارم
|
در شادی روی تو گر قصه غم گویم
|
|
گر غم بخورد خونم والله که سزاوارم
|
بر ضرب دف حکمت این خلق همیرقصند
|
|
بیپرده تو رقصد یک پرده نپندارم
|
آواز دفت پنهان وین رقص جهان پیدا
|
|
پنهان بود این خارش هر جای که می خارم
|
خامش کنم از غیرت زیرا ز نبات تو
|
|
ابر شکرافشانم جز قند نمیبارم
|
در آبم و در خاکم در آتش و در بادم
|
|
این چار بگرد من اما نه از این چارم
|
گه ترکم و گه هندو گه رومی و گه زنگی
|
|
از نقش تو است ای جان اقرارم و انکارم
|
تبریز دل و جانم با شمس حق است این جا
|
|
هر چند به تن اکنون تصدیع نمیآرم
|