ساقی چو شه من بد بیش از دگران خوردم
|
|
برگشت سر از مستی تخلیط و خطا کردم
|
آن ساقی بایستم چون دید که سرمستم
|
|
بگرفت سر دستم بوسید رخ زردم
|
گفتم که تو سلطانی جانی و دو صد جانی
|
|
تو خود نمکستانی شوری دگر آوردم
|
از جام می خالص پرعربده شد مجلس
|
|
از عربده کی ترسم من عربده پروردم
|
بیاو نکنم عشرت گر تشنه و مخمورم
|
|
جفت نظرش باشم گر جفتم وگر فردم
|
من شاخ ترم اما بیباد کجا رقصم
|
|
من سایه آن سروم بیسرو کجا گردم
|
نور دل ابر آمد آن ماه اگر ابرم
|
|
شاه همه مردان است آن شاه اگر مردم
|
می رفت شه شیرین گفتم نفسی بنشین
|
|
ای مستی هر جزوم ای داروی هر دردم
|
خورشید حمل کی بود ای گرمی تو بیحد
|
|
ای محو شده در تو هم گرمم و هم سردم
|
در کاس تو افتادم کز باده تو شادم
|
|
در طاس تو افتادم چون مهره آن نردم
|
ساکن شوم از گفتن گر اوم نشوراند
|
|
زیرا که سوار است او من در قدمش گردم
|