گر بیدل و بیدستم وز عشق تو پابستم
|
|
بس بند که بشکستم آهسته که سرمستم
|
در مجلس حیرانی جانی است مرا جانی
|
|
زان شد که تو می دانی آهسته که سرمستم
|
پیش آی دمی جانم زین بیش مرنجانم
|
|
ای دلبر خندانم آهسته که سرمستم
|
ساقی می جانان بگذر ز گران جانان
|
|
دزدیده ز رهبانان آهسته که سرمستم
|
رندی و چو من فاشی بر ملت قلاشی
|
|
در پرده چرا باشی آهسته که سرمستم
|
ای می بترم از تو من باده ترم از تو
|
|
پرجوش ترم از تو آهسته که سرمستم
|
از باده جوشانم وز خرقه فروشانم
|
|
از یار چه پوشانم آهسته که سرمستم
|
تا از خود ببریدم من عشق تو بگزیدم
|
|
خود را چو فنا دیدم آهسته که سرمستم
|
هر چند به تلبیسم در صورت قسیسم
|
|
نور دل ادریسم آهسته که سرمستم
|
در مذهب بیکیشان بیگانگی خویشان
|
|
با دست بر ایشان آهسته که سرمستم
|
ای صاحب صد دستان بیگاه شد از مستان
|
|
احداث و گرو بستان آهسته که سرمستم
|