من این ایوان نه تو را نمیدانم نمیدانم
|
|
من این نقاش جادو را نمیدانم نمیدانم
|
مرا گوید مرو هر سو تو استادی بیا این سو
|
|
که من آن سوی بیسو را نمیدانم نمیدانم
|
همیگیرد گریبانم همیدارد پریشانم
|
|
من این خوش خوی بدخو را نمیدانم نمیدانم
|
مرا جان طرب پیشهست که بیمطرب نیارامد
|
|
من این جان طرب جو را نمیدانم نمیدانم
|
یکی شیری همیبینم جهان پیشش گله آهو
|
|
که من این شیر و آهو را نمیدانم نمیدانم
|
مرا سیلاب بربوده مرا جویای جو کرده
|
|
که این سیلاب و این جو را نمیدانم نمیدانم
|
چو طفلی گم شدستم من میان کوی و بازاری
|
|
که این بازار و این کو را نمیدانم نمیدانم
|
مرا گوید یکی مشفق بدت گویند بدگویان
|
|
نکوگو را و بدگو را نمیدانم نمیدانم
|
زمین چون زن فلک چو شو خورد فرزند چون گربه
|
|
من این زن را و این شو را نمیدانم نمیدانم
|
مرا آن صورت غیبی به ابرو نکته می گوید
|
|
که غمزه چشم و ابرو را نمیدانم نمیدانم
|
منم یعقوب و او یوسف که چشمم روشن از بویش
|
|
اگر چه اصل این بو را نمیدانم نمیدانم
|
جهان گر رو ترش دارد چو مه در روی من خندد
|
|
که من جز میر مه رو را نمیدانم نمیدانم
|
ز دست و بازوی قدرت به هر دم تیر می پرد
|
|
که من آن دست و بازو را نمیدانم نمیدانم
|
در آن مطبخ درافتادم که جان و دل کباب آمد
|
|
من این گندیده طزغو را نمیدانم نمیدانم
|
دکان نانبا دیدم که قرصش قرص ماه آمد
|
|
من این نان و ترازو را نمیدانم نمیدانم
|
چو مردان صف شکستم من به طفلی بازرستم من
|
|
که این لالای لولو را نمیدانم نمیدانم
|
تو گویی شش جهت منگر به سوی بیسوی برپر
|
|
بیا این سو من آن سو را نمیدانم نمیدانم
|
خمش کن چند می گویی چه قیل و قال می جویی
|
|
که قیل و قال و قالو را نمیدانم نمیدانم
|
به دستم یرلغی آمد از آن قان همه قانان
|
|
که من با چو و با تو را نمیدانم نمیدانم
|
دوایی دارم آخر من ز جالینوس پنهانی
|
|
که من این درد پهلو را نمیدانم نمیدانم
|
مرا دردی است و دارویی که جالینوس می گوید
|
|
که من این درد و دارو را نمیدانم نمیدانم
|
برو ای شب ز پیش من مپیچان زلف و گیسو را
|
|
که جز آن جعد و گیسو را نمیدانم نمیدانم
|
برو ای روز گلچهره که خورشیدت چه گلگون است
|
|
که من جز نور یاهو را نمیدانم نمیدانم
|
برو ای باغ با نقلت برو ای شیره با شیرت
|
|
که جز آن نقل و طزغو را نمیدانم نمیدانم
|
اگر صد منجنیق آید ز برج آسمان بر من
|
|
بجز آن برج و بارو را نمیدانم نمیدانم
|
چه رومی چهرگان دارم چه ترکان نهان دارم
|
|
چه عیب است ار هلاوو را نمیدانم نمیدانم
|
هلاوو را بپرس آخر از آن ترکان حیران کن
|
|
کز آن حیرت هلا او را نمیدانم نمیدانم
|
دلم چون تیر می پرد کمان تن همیغرد
|
|
اگر آن دست و بازو را نمیدانم نمیدانم
|
رها کن حرف هندو را ببین ترکان معنی را
|
|
من آن ترکم که هندو را نمیدانم نمیدانم
|
بیا ای شمس تبریزی مکن سنگین دلی با من
|
|
که با تو سنگ و لولو را نمیدانم نمیدانم
|