چو آمد روی مه رویم که باشم من که من باشم | چو هر خاری از او گل شد چرا من یاسمن باشم | |
چو هر سنگی عسل گردد چرا مومی کند مومی | همه اجسام چون جان شد چرا استیزه تن باشم | |
یقین هر چشم جو گردد چو آن آب روان آمد | چو در جلوهست حسن او چه بند بوالحسن باشم | |
اگر چه در لگن بودم مثال شمع تا اکنون | چو شمعم جمله گشت آتش چرا اندر لگن باشم | |
چو از نحس زحل رستم چه زیر آسمان باشم | چو محنت جمله دولت گشت از چه ممتحن باشم | |
حسد بر من حسد دارد مرا بر کی حسد باشد | ز جوی خمر چون مستم چرا تشنه لبن باشم |