دفع مده دفع مده من نروم تا نخورم
|
|
عشوه مده عشوه مده عشوه مستان نخرم
|
وعده مکن وعده مکن مشتری وعده نیم
|
|
یا بدهی یا ز دکان تو گروگان ببرم
|
گر تو بهایی بنهی تا که مرا دفع کنی
|
|
رو که بجز حق نبری گر چه چنین بیخبرم
|
پرده مکن پرده مدر در سپس پرده مرو
|
|
راه بده راه بده یا تو برون آ ز حرم
|
ای دل و جان بنده تو بند شکرخنده تو
|
|
خنده تو چیست بگو جوشش دریای کرم
|
طالع استیز مرا از مه و مریخ بجو
|
|
همچو قضاهای فلک خیره و استیزه گرم
|
چرخ ز استیزه من خیره و سرگشته شود
|
|
زانک دو چندان که ویم گر چه چنین مختصرم
|
گر تو ز من صرفه بری من ز تو صد صرفه برم
|
|
کیسه برم کاسه برم زانک دورو همچو زرم
|
گر چه دورو همچو زرم مهر تو دارد نظرم
|
|
از مه و از مهر فلک مهتر و افلاک ترم
|
لاف زنم لاف که تو راست کنی لاف مرا
|
|
ناز کنم ناز که من در نظرت معتبرم
|
چه عجب ار خوش خبرم چونک تو کردی خبرم
|
|
چه عجب ار خوش نظرم چونک تویی در نظرم
|
بر همگان گر ز فلک زهر ببارد همه شب
|
|
من شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکرم
|
هر کسکی را کسکی هر جگری را هوسی
|
|
لیک کجا تا به کجا من ز هوایی دگرم
|
من طلب اندر طلبم تو طرب اندر طربی
|
|
آن طربت در طلبم پا زد و برگشت سرم
|
تیر تراشنده تویی دوک تراشنده منم
|
|
ماه درخشنده تویی من چو شب تیره برم
|
میر شکار فلکی تیر بزن در دل من
|
|
ور بزنی تیر جفا همچو زمین پی سپرم
|
جمله سپرهای جهان باخلل از زخم بود
|
|
بیخطر آن گاه بوم کز پی زخمت سپرم
|
گیج شد از تو سر من این سر سرگشته من
|
|
تا که ندانم پسرا که پسرم یا پدرم
|
آن دل آواره من گر ز سفر بازرسد
|
|
خانه تهی یابد او هیچ نبیند اثرم
|
سرکه فشانی چه کنی کتش ما را بکشی
|
|
کتشم از سرکهات افزون شود افزون شررم
|
عشق چو قربان کندم عید من آن روز بود
|
|
ور نبود عید من آن مرد نیم بلک غرم
|
چون عرفه و عید تویی غره ذی الحجه منم
|
|
هیچ به تو درنرسم وز پی تو هم نبرم
|
باز توام باز توام چون شنوم طبل تو را
|
|
ای شه و شاهنشه من باز شود بال و پرم
|
گر بدهی می بچشم ور ندهی نیز خوشم
|
|
سر بنهم پا بکشم بیسر و پا می نگرم
|