تا نزند آفتاب خیمه نور جلال
|
|
حلقه مرغان روز کی بزند پر و بال
|
از نظر آفتاب گشت زمین لاله زار
|
|
خانه نشستن کنون هست وبال وبال
|
تیغ کشید آفتاب خون شفق را بریخت
|
|
خون هزاران شفق طلعت او را حلال
|
چشم گشا عاشقا بر فلک جان ببین
|
|
صورت او چون قمر قامت من چون هلال
|
عرضه کند هر دمی ساغر جام بقا
|
|
شیشه شده من ز لطف ساغر او مال مال
|
چشم پر از خواب بود گفتم شاها شبست
|
|
گفت که با روی من شب بود اینک محال
|
تا که کبود است صبح روز بود در گمان
|
|
چونک بشد نیم روز نیست دگر قیل و قال
|
تیز نظر کن تو نیز در رخ خورشید جان
|
|
وز نظر من نگر تا تو ببینی جمال
|
در لمع قرص او صورت شه شمس دین
|
|
زینت تبریز کوست سعد مبارک به فال
|