توبه سفر گیرد با پای لنگ

توبه سفر گیرد با پای لنگ صبر فروافتد در چاه تنگ
جز من و ساقی بنماند کسی چون کند آن چنگ ترنگاترنگ
عقل چو این دید برون جست و رفت با دل دیوانه که کردست جنگ
صدر خرابات کسی را بود کو رهد از صدر و ز نام و ز ننگ
هر کی ز اندیشه دلارام ساخت کشتی برساخت ز پشت نهنگ
و آنک در اندیشه یک جو زر است او خر پالان بود و پالهنگ
یار منی زود فروجه ز خر خر بفروش و برهان بی‌درنگ
کون خری دنب خری گیر و رو رو که کلیدی نبود در مدنگ
راز مگو پیش خران ای مسیح باده ستان از کف ساقی شنگ