ما دو سه رند عشرتی جمع شدیم این طرف
|
|
چون شتران رو به رو پوز نهاده در علف
|
از چپ و راست میرسد مست طمع هر اشتری
|
|
چون شتران فکنده لب مست و برآوریده کف
|
غم مخورید هر شتر ره نبرد بدین اغل
|
|
زانک به پستیاند و ما بر سر کوه بر شرف
|
کس به درازگردنی بر سر کوه کی رسد
|
|
ور چه کنند عف عفی غم نخوریم ما ز عف
|
بحر اگر شود جهان کشتی نوح اندرآ
|
|
کشتی نوح کی بود سخره غرقه و تلف
|
کان زمردیم ما آفت چشم اژدها
|
|
آنک لدیغ غم بود حصه اوست وااسف
|
جمله جهان پرست غم در پی منصب و درم
|
|
ما خوش و نوش و محترم مست طرب در این کنف
|
مست شدند عارفان مطرب معرفت بیا
|
|
زود بگو رباعیی پیش درآ بگیر دف
|
باد به بیشه درفکن در سر سرو و بید زن
|
|
تا که شوند سرفشان بید و چنار صف به صف
|
بید چو خشک و کل بود برگ ندارد و ثمر
|
|
جنبش کی کند سرش از دم و باد لاتخف
|
چاره خشک و بیمدد نفخه ایزدی بود
|
|
کوست به فعل یک به یک نیست ضعیف و مستخف
|
نخله خشک ز امر حق داد ثمر به مریمی
|
|
یافت ز نفخ ایزدی مرده حیات متنف
|
ابله اگر زنخ زند تو ره عشق گم مکن
|
|
پیشه عشق برگزین هرزه شمر دگر حرف
|
چون غزلی به سر بری مدحت شمس دین بگو
|
|
وز تبریز یاد کن کوری خصم ناخلف
|