توبه من درست نیست خموش | من بیتوبه را به کس مفروش | |
بنده عیب ناک را بمران | رحمت خویش را از او بمپوش | |
تو سمیع ضمیر و فکری و ما | لب ببسته همیزنیم خروش | |
هر غم و شادیی که صورت بست | پیش تصویر توست خدمت کوش | |
نقش تسلیم گشته پیش قلم | گه پلنگش کنی و گاهی موش | |
مینماید فسرده هر چیزم | همچو دیگند هر یکی در جوش | |
میزند نعرههای پنهانی | ذره ذره چو مرغ مرزنگوش | |
وقت آمد که بشنوید اسرار | میگشاید خدا شما را گوش | |
وقت آمد که سبزپوشان نیز | در رسند از رواق ازرق پوش |