مست گشتم ز ذوق دشنامش
|
|
یا رب آن می بهست یا جامش
|
طرب افزاترست از باده
|
|
آن سقطهای تلخ آشامش
|
بهر دانه نمیروم سوی دام
|
|
بلک از عشق محنت دامش
|
آن مهی که نه شرقی و غربیست
|
|
نور بخشد شبش چو ایامش
|
خاک آدم پر از عقیق چراست
|
|
تا به معدن کشد به ناکامش
|
گوهر چشم و دل رسول حقست
|
|
حلقه گوش ساز پیغامش
|
تن از آن سر چو جام جان نوشد
|
|
هم از آن سر بود سرانجامش
|
سرد شد نعمت جهان بر دل
|
|
پیش حسن ولی انعامش
|
شیخ هندو به خانقاه آمد
|
|
نی تو ترکی درافکن از بامش
|
کم او گیر و جمله هندوستان
|
|
خاص او را بریز بر عامش
|
طالع هند خود زحل آمد
|
|
گر چه بالاست نحس شد نامش
|
رفت بالا نرست از نحسی
|
|
می بد را چه سود از جامش
|
بد هندو نمودم آینهام
|
|
حسد و کینه نیست اعلامش
|
نفس هندوست و خانقه دل من
|
|
از برون نیست جنگ و آرامش
|
بس که اصل سخن دو رو دارد
|
|
یک سپید و دگر سیه فامش
|