تمام اوست که فانی شدست آثارش
|
|
به دوستگانی اول تمام شد کارش
|
مرا دلیست خراب خراب در ره عشق
|
|
خراب کرده خراباتیی به یک بارش
|
بگو به عشق بیا گر فتاده میخواهی
|
|
چنان فتاد که خواهی بیا و بردارش
|
میا به پیش ز درش ببین که میترسم
|
|
ز شعلهها که بسوزی ز سوز اسرارش
|
وگر بگیردت آتش به سوی چشم من آ
|
|
که سیل سیل روانست اشک دربارش
|
حدیث موسی و سنگ و عصا و چشمه آب
|
|
ز اشک بنده ببینی به وقت رفتارش
|
برآر بانگ و بگو هر کجا که بیماریست
|
|
صلای صحت و دولت ز چشم بیمارش
|
برآ به کوه و بگو هر کجا که خفته دلیست
|
|
صلای بینش و دانش ز بخت بیدارش
|
که نور من شرح الله صدره شمعیست
|
|
که در دو کون نگنجد فروغ انوارش
|