حال ما بی‌آن مه زیبا مپرس

حال ما بی‌آن مه زیبا مپرس آنچ رفت از عشق او بر ما مپرس
زیر و بالا از رخش پرنور بین ز اهتزاز آن قد و بالا مپرس
گوهر اشکم نگر از رشک عشق وز صفا و موج آن دریا مپرس
در میان خون ما پا درمنه هیچم از صفرا و از سودا مپرس
خون دل می‌بین و با کس دم مزن وز نگار شنگ سرغوغا مپرس
صد هزاران مرغ دل پرکنده بین تو ز کوه قاف و از عنقا مپرس
صد قیامت در بلای عشق اوست درنگر امروز و از فردا مپرس
ای خیال اندیش دوری سخت دور سر او از طبع کارافزا مپرس
چند پرسی شمس تبریزی کی بود چشم جیحون بین و از دریا مپرس