وله ایضا

ای همایون فارس میدان دولت کاورند کهکشان بهر ستوران تو کاه از کهکشان
گرچه ناچارست بهر هر ستوری کاه و جو تا به دستور ستور من نیفتد از توان
مرکب من نام جو نشنید هرگز زان سبب می‌کنم کاه فقط خواهش ز دستور زمان
که به این حیوان رساندن گرچه شغل لازمست بام اندای منازل هست لازم‌تر از آن
آصفا وقت است تنگ و کاه و در دهها فراخ خامه در دست تو فرمانبر به تحریک بنان
یک نفس شو ملتفت وز رشحه ریزیهای کلک زحمت یک ساله کن رفع از من بی‌خانمان