بیامدیم دگربار چون نسیم بهار

بیامدیم دگربار چون نسیم بهار برآمدیم چو خورشید با صد استظهار
چو آفتاب تموزیم رغم فصل عجوز فکنده غلغل و شادی میانه گلزار
هزار فاخته جویان ما که کو کوکو هزار بلبل و طوطی به سوی ما طیار
به ماهیان خبر ما رسید در دریا هزار موج برآورد جوش دریابار
به ذات پاک خدایی که گوش و هوش دهد که در جهان نگذاریم یک خرد هشیار
به مصطفی و به هر چار یار فاضل او که پنج نوبت ما می‌زنند در اسرار
بیامدیم ز مصر و دو صد قطار شکر تو هیچ کار مکن جز که نیشکر مفشار
نبات مصر چه حاجت که شمس تبریزی دو صد نبات بریزد ز لفظ شکربار