مستیم و بیخودیم و جمال تو پرده در
|
|
زین پس مباش ماها در ابر و پرده در
|
ما جمع عاشقان تو خوش قد و قامتیم
|
|
ما را صلای فتنه و شور و هزار شر
|
خورشید تافتست ز روی تو چاشتگاه
|
|
در عشق قرص روی تو رفتیم بام بر
|
مستیست در سر از می و این تاب آفتاب
|
|
در سر بتافتست پس از دست رفت سر
|
ای مطرب هوای دل عاشقان روح
|
|
بنواز لحن جان که تننتن لطیفتر
|
تا جانها ز خرقه تنها برون شود
|
|
تا بر سرین خرقه رود جان باخبر
|
از جام صاف باده تو خاشاک جسم را
|
|
بردار تا نهیم به اقبال بر به بر
|
تا دیدهها گذاره شود از حجابها
|
|
تا وارهد ز خانه و مان و ز بام و در
|
سیمرغ جان و مفخر تبریز شمس دین
|
|
بیند هزار روضه و یابد هزار پر
|