بر منبرست این دم مذکر مذکر
|
|
چون چشمه روانه مطهر مطهر
|
بر منبری بلندی دانای هوشمندی
|
|
بر پای منبر او مکرر مکرر
|
هر لفظ او جهانی روشن چو آسمانی
|
|
بگشاده در بیانی مقرر مقرر
|
زین گونه درگشایی داده تو را رهایی
|
|
از حبس خاکدانی مکدر مکدر
|
بنهاده نردبانی از صنعت زبانی
|
|
بر بام آسمانی مدور مدور
|
نور از درون هیزم بیرون کشید آتش
|
|
آتش ز خود نیامد منور منور
|
آتش به فعل مردم زاید ز سنگ و آهن
|
|
و اختر به امر زاید مدبر مدبر
|
مر هر پیمبری را بودست معجز نو
|
|
چون نیست معجزه او مشهر مشهر
|
مسعود از اوست نحسی فردوس از او است حبسی
|
|
محکوم از اوست نفسی مزور مزور
|
این منبر و مذکر در نفس توست در سر
|
|
اما در این طلب تو مقصر مقصر
|