نرم نرمک سوی رخسارش نگر
|
|
چشم بگشا چشم خمارش نگر
|
چون بخندد آن عقیق قیمتی
|
|
صد هزاران دل گرفتارش نگر
|
سر برآر از مستی و بیدار شو
|
|
کار و بار و بخت بیدارش نگر
|
اندرآ در باغ بیپایان دل
|
|
میوه شیرین بسیارش نگر
|
شاخههای سبز رقصانش ببین
|
|
لطف آن گلهای بیخارش نگر
|
چند بینی صورت نقش جهان
|
|
بازگرد و سوی اسرارش نگر
|
حرص بین در طبع حیوان و نبات
|
|
بعد از آن سیری و ایثارش نگر
|
حرص و سیری صنعت عشقست و بس
|
|
گر ندیدی عشق را کارش نگر
|
گر ندیدی عشق رنگ آمیز را
|
|
رنگ روی عاشق زارش نگر
|
با چنین دشوار بازاری که اوست
|
|
با زر و بیزر خریدارش نگر
|