چون نبینم من جمالت صد جهان خود دیده گیر
|
|
چون حدیث تو نباشد سر سر بشنیده گیر
|
ای که در خوابت ندیده آدم و ذریتش
|
|
از کی پرسم وصف حسنت از همه پرسیده گیر
|
چون نباشم در وصالت ای ز بینایان نهان
|
|
در بهشت و حور و دولت تا ابد باشیده گیر
|
چون نبینم خشم و ناز شکرینت هر دمی
|
|
بر سر شاهان معنی مر مرا نازیده گیر
|
چونک ابر هجر تو ماه تو را پوشیده کرد
|
|
صد هزاران در و گوهر بر سرم باریده گیر
|
چونک مستان را نباشد شمع و شاهد روی تو
|
|
صد هزاران خم باده هر طرف جوشیده گیر
|
خضر بیمن گر ببیند روی تو ای وای من
|
|
ور نبیند آب حیوان هر دمش نوشیده گیر
|
چون فنا خواهد شدن این ساحره دنیای دون
|
|
تخت و بخت و گنج و عالم را به من بخشیده گیر
|
در ازل جانهای صدیقان نثار روی تو
|
|
چونک رویت را نبینم خود نثاری چیده گیر
|
این عزیز مصر جانم تا نبیند روی تو
|
|
هر دو روزی یوسفی شکرلبی بخریده گیر
|
ای خروشیده ز دردم سنگ و آهن دم به دم
|
|
چون نجست از سنگ و آهن برق بخروشیده گیر
|
یک شب این دیوانه را مهمان آن زنجیر کن
|
|
ور بژولاند سر زلف تو را ژولیده گیر
|
ور جهان در عشق تو بدگوی من شد باک نیست
|
|
صد دروغ و افترا بر صادقی بافیده گیر
|
با فراقت از دو عالم چون منم مظلومتر
|
|
گر بنالد ظالم از مظلوم تو نالیده گیر
|
چون نلافم شمس تبریز از سگان کوی تو
|
|
بر سر شیران عالم مر مرا لافیده گیر
|