جان من و جان تو بستست به همدیگر
|
|
همرنگ شوم از تو گر خیر بود گر شر
|
ای دلبر شنگ من ای مایه رنگ من
|
|
ای شکر تنگ من از تنگ شکر خوشتر
|
ای ضربت تو محکم ای نکته تو مرهم
|
|
من گشته تمامی کم تا من تو شدم یک سر
|
همسایه ما بودی چون چهره تو بنمودی
|
|
تا خانه یکی کردی ای خوش قمر انور
|
یک حمله تو شاهانه بردار تو این خانه
|
|
تا جز تو فنا گردد کالله هو الاکبر
|
چون محو کند راهم نی جویم و نی خواهم
|
|
زیرا همه کس داند که اکسیر نخواهد زر
|
از تابش آن کوره مس گفت که زر گشتم
|
|
چون گشت دلش تابان زان آتش نیکوفر
|
مس باز به خویش آمد نوشش همه نیش آمد
|
|
تا باز به پیش آمد اکسیرگر اشهر
|