گر چه نه به دریاییم دانه گهریم آخر

گر چه نه به دریاییم دانه گهریم آخر ور چه نه به میدانیم در کر و فریم آخر
گر باده دهی ور نی زان باده دوشینه از دادن و نادادن بس بی‌خبریم آخر
ای عشق چه زیبایی چه راوق و گیرایی گر رفت زر و کیسه در کان زریم آخر
ای طعنه زنان بر ما بگشاده زبان بر ما باری ز شما خامان ما مستتریم آخر
لولی که زرش نبود مال پدرش نبود دزدی نکند گوید پس ما چه خوریم آخر
ما لولی و شنگولی بی‌مکسب و مشغولی جز مال مسلمانان مال کی بریم آخر
زنبیل اگر بردیم خرماش درآگندیم وز نیل اگر خوردیم هم نیشکریم آخر
گر شحنه بگیردمان آرد به چه و زندان بر چاه زنخدانش آبی بچریم آخر
چاهش خوش و زندانش وان ساقی و مستانش وان گفتن بی‌سیمان که سیمبریم آخر
می‌گوید جان با تن کای تن خمش و تن زن لب بند و بصر بگشا صاحب نظریم آخر