هین که هنگام صابران آمد
|
|
وقت سختی و امتحان آمد
|
این چنین وقت عهدها شکنند
|
|
کارد چون سوی استخوان آمد
|
عهد و سوگند سخت سست شود
|
|
مرد را کار چون به جان آمد
|
هله ای دل تو خویش سست مکن
|
|
دل قوی کن که وقت آن آمد
|
چون زر سرخ اندر آتش خند
|
|
تا بگویند زر کان آمد
|
گرم خوش رو به پیش تیغ اجل
|
|
بانگ برزن که پهلوان آمد
|
با خدا باش و نصرت از وی خواه
|
|
که مددها ز آسمان آمد
|
ای خدا آستین فضل فشان
|
|
چونک بنده بر آستان آمد
|
چون صدف ما دهان گشادستیم
|
|
کابر فضل تو درفشان آمد
|
ای بسا خار خشک کز دل او
|
|
در پناه تو گلستان آمد
|
من نشان کردهام تو را که ز تو
|
|
دلخوشیهای بینشان آمد
|
وقت رحمست و وقت عاطفت است
|
|
که مرا زخم بس گران آمد
|
ای ابابیل هین که بر کعبه
|
|
لشکر و پیل بیکران آمد
|
عقل گوید مرا خمش کن بس
|
|
که خداوند غیب دان آمد
|
من خمش کردم ای خدا لیکن
|
|
بی من از خان من فغان آمد
|
ما رمیت اذ رمیت هم ز خداست
|
|
تیر ناگه کز این کمان آمد
|