دو بیننده نخل کثیرالثمر | که بودند در آن به نشو و نما | |
دو تابندهی بدر سعادت اثر | که میبرد از ایشان جهانی ضیا | |
یکی صاحب خلق و خوی حسن | مسمی به آن اسم به هجت فزا | |
یکی زبده مردم نیکنام | برو نام حیدر علیه الثنا | |
به یکبار از تند باد اجل | فتادند از پا به حکم قضا | |
وزین غم به خاک مذلت نشست | برادر که بد اشرف اقربا | |
سرو سرور تاجران تاجری | فصیح سخندان صاحب ذکا | |
چو تاریخشان خواستم عقل گفت | آلهی بود تاجری را بقا | |
به رسم الخط او را چه کردم حساب | سخن شاهدی بود کوته قبا | |
ولی در تلفظ لباس حروف | خرد یافت بر قدمدت رسا |