سخن به نزد سخندان بزرگوار بود
|
|
ز آسمان سخن آمد سخن نه خوار بود
|
سخن چو نیک نگویی هزار نیست یکی
|
|
سخن چو نیکو گویی یکی هزار بود
|
سخن ز پرده برون آید آن گهش بینی
|
|
که او صفات خداوند کردگار بود
|
سخن چو روی نماید خدای رشک برد
|
|
خنک کسی که به گفتار رازدار بود
|
ز عرش تا به ثری ذره ذره گویااند
|
|
که داند آنک به ادراک عرش وار بود
|
سخن ز علم خدا و عمل خدای کند
|
|
وگر ز ما طلبی کار کار کار بود
|
چو مرغکان ابابیل لشکری شکنند
|
|
به پیش لشکر پنهان چه کارزار بود
|
چو پشه سر شاهی برد که نمرودست
|
|
یقین شود که نهان در سلاحدار بود
|
چو یک سواره مه را سپر دو نیم شود
|
|
سنان دیده احمد چه دلگذار بود
|
تو صورتی طلبی زین سخن که دست نهی
|
|
دهم به دست تو گر دست دستیار بود
|