میان باغ گل سرخهای و هو دارد
|
|
که بو کنید دهان مرا چه بو دارد
|
به باغ خود همه مستند لیک نی چون گل
|
|
که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد
|
چو سال سال نشاطست و روز روز طرب
|
|
خنک مرا و کسی را که عیش خو دارد
|
چرا مقیم نباشد چو ما به مجلس گل
|
|
کسی که ساقی باقی ماه رو دارد
|
هزار جان مقدس فدای آن جانی
|
|
که او به مجلس ما امر اشربوا دارد
|
سال کردم گل را که بر کی میخندی
|
|
جواب داد بر آن زشت کو دو شو دارد
|
هزار بار خزان کرد نوبهار تو را
|
|
چه عشق دارد با ما چه جست و جو دارد
|
پیالهای به من آورد گل که باده خوری
|
|
خورم چرا نخورم بنده هم گلو دارد
|
چه حاجتیست گلو باده خدایی را
|
|
که ذره ذره همه نقل و می از او دارد
|
عجب که خار چه بدمست و تیز و روترشست
|
|
ز رشک آنک گل و لاله صد عدو دارد
|
به طور موسی بنگر که از شراب گزاف
|
|
دهان ندارد و اشکم چهارسو دارد
|
به مستیان درختان نگر به فصل بهار
|
|
شکوفه کرده که در شرب می غلو دارد
|