نگفتمت مرو آن جا که مبتلات کنند
|
|
که سخت دست درازند بسته پات کنند
|
نگفتمت که بدان سوی دام در دامست
|
|
چو درفتادی در دام کی رهات کنند
|
نگفتمت به خرابات طرفه مستانند
|
|
که عقل را هدف تیر ترهات کنند
|
چو تو سلیم دلی را چو لقمه بربایند
|
|
به هر پیاده شهی را به طرح مات کنند
|
بسی مثال خمیرت دراز و گرد کنند
|
|
کهت کنند و دو صد بار کهربات کنند
|
تو مرد دل تنکی پیش آن جگرخواران
|
|
اگر روی چو جگربند شوربات کنند
|
تو اعتماد مکن بر کمال و دانش خویش
|
|
که کوه قاف شوی زود در هوات کنند
|
هزار مرغ عجب از گل تو برسازند
|
|
چو ز آب و گل گذری تا دگر چههات کنند
|
برون کشندت از این تن چنان که پنبه ز پوست
|
|
مثال شخص خیالیت بیجهات کنند
|
چو در کشاکش احکام راضیت یابند
|
|
ز رنجها برهانند و مرتضات کنند
|
خموش باش که این کودنان پست سخن
|
|
حشیشیاند و همین لحظه ژاژخات کنند
|