آه کامسال اندرین بستان سرای
|
|
دهر هر گل را که بهتر دید چید
|
واندرختی را که خوشتر بود پار
|
|
چرخ ناخوش خوی از بیخش برید
|
وانکه در برداشت تشریف قبول
|
|
دست مرگ اول لباس او برید
|
لاجرم زان پیشتر کاید ز شیب
|
|
شاه راه عمر را پایان پدید
|
پیک مرگ از دشت آفت بیمحل
|
|
بر سر حافظ محمد جان رسید
|
وه چه حافظ آن فرید روزگار
|
|
کایزدش در عهد خود فرد آفرید
|
آن که بود از پرتو انفاس او
|
|
گرمی هنگامهی شاه شهید
|
وانکه دوران انتظار شغل او
|
|
از محرم تا محرم میکشید
|
واندرین ماتم سرا گلبانگ او
|
|
گوش حوران جنان هم میشنید
|
عندلیب روحش از بستان دهر
|
|
از صدای کوس رحلت چون رمید
|
بهر تاریخش یکی از غیب گفت
|
|
عندلیبی باز ازین بستان پرید
|