گر عید وصل تست منم خود غلام عید

گر عید وصل تست منم خود غلام عید بهر تست خدمت و سجده و سلام عید
تا نام تو شنیدم شد سرد بر دلم از غایت حلاوت نام تو نام عید
ای شاد آن زمان که درآید وصال تو تا ما ز گنج وصل تو بدهیم وام عید
تا آفتاب چهره زیبات دررسید صبحی شود ز صبح جمال تو شام عید
در یمن و در سعادت و در بخت و در صفا ای پرتو خیال تو بوده امام عید
ای سجده‌ها به پیش درت واجبات عید وی دیده خویشتن ز تو قایم خرام عید
جام شراب وصل تو پر کن ز فضل خود تا کام جان روا شود از جام و کام عید
اندر رکاب تو چو روان‌ها روا شوند در وی کجا رسد به دو صد سال گام عید
آمد ز گرد راه تو این عید و مژده داد جانم دوید پیش و گرفته لگام عید
دانست کز خدیو اجل شمس دین بود این فرو این جلالت و این لطف عام عید
لیکن کجاست فر و جمال تو بی‌نظیر خود کی شوند دلشدگان تو رام عید
تبریز با شراب چنان صدر نامدار بر تو حرام باشد بی‌شبهه تو جام عید