این عشق جمله عاقل و بیدار میکشد
|
|
بی تیغ میبرد سر و بیدار میکشد
|
مهمان او شدیم که مهمان همیخورد
|
|
یار کسی شدیم که او یار میکشد
|
چون یوسفی بدید چو گرگان همیدرد
|
|
چون ممنی بدید چو کفار میکشد
|
ما دل نهادهایم که دلداریی کند
|
|
یا گر کشد به رحم و به هنجار میکشد
|
نی نی که کشته را دم او جان همیدهد
|
|
گر چه به غمزه عاشق بسیار میکشد
|
هل تا کشد تو را نه که آب حیات اوست
|
|
تلخی مکن که دوست عسل وار میکشد
|
همت بلند دار که آن عشق همتی
|
|
شاهان برگزیده و احرار میکشد
|
ما چون شبیم ظل زمین و وی آفتاب
|
|
شب را به تیغ صبح گهردار میکشد
|
زنگی شب ببرد چو طرار عقل ما
|
|
شحنه صبوح آمد و طرار میکشد
|
شب شرق تا به غرب گرفته سپاه زنگ
|
|
رومی روزشان به یکی بار میکشد
|
حاصل مرا چو بلبل مستی ز گلشنیست
|
|
چون بلبلم جدایی گلزار میکشد
|