در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
|
|
دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید
|
گرمی شیر غران تیزی تیغ بران
|
|
نری جمله نران با عشق کند آید
|
در راه رهزنانند وین همرهان زنانند
|
|
پای نگارکرده این راه را نشاید
|
طبل غزا برآمد وز عشق لشکر آمد
|
|
کو رستم سرآمد تا دست برگشاید
|
رعدش بغرد از دل جانش ز ابر قالب
|
|
چون برق بجهد از تن یک لحظهای نپاید
|
هرگز چنین سری را تیغ اجل نبرد
|
|
کاین سر ز سربلندی بر ساق عرش ساید
|
هرگز چنین دلی را غصه فرونگیرد
|
|
غمهای عالم او را شادی دل فزاید
|
دریا پیش ترش رو او ابر نوبهارست
|
|
عالم بدوست شیرین قاصد ترش نماید
|
شیرش نخواهد آهو آهوی اوست یاهو
|
|
منکر در این چراخور بسیار ژاژ خاید
|
در عشق جوی ما را در ما بجوی او را
|
|
گاهی منش ستایم گاه او مرا ستاید
|
تا چون صدف ز دریا بگشاید او دهانی
|
|
دریای ما و من را چون قطره دررباید
|